انسان فوق اخلاقی

 

آدمی که تعلقاتی ندارد،
آدمی که چشم زیبابین در او باز شده است،
آدمی که فراتر از سود و زیان عمل می کند،
آدمی که دیگران را به عنوان یک ابزاری برای رسیدن به مقصد خودش نمی خواهد،
حتی خدا را به منزلۀ ابزاری برای برآورده شدن حاجات خودش نمی خواهد،
آدمی که خوش خوست، آدمی که به زید و عَمر مثل باران بر پاک و پلید می بارد و می ریزد،

آدمی که از فرط عاشقی در خودش با صلح است.

با خویشتنم خوش است،                                           زین پس من و من. (شمس تبریزی)

در جنگ نیست،
کشمکش نمی کند با خودش،
چنین آدمی اخلاقی که هیچ، فوق اخلاق نیست؟

یک چنین موجودی که خودش گلستان است، جهان را گلستان نمی کند؟

حقیقتا همینطور است و مفهوم عاشقی همین است و پیامد عاشقی همین است.

عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید                      نا خوانده نقش مقصود از کارگاه هستی (حافظ)

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.
از دل تا قلم

جستجو